تاثیر معماری بر روح و روان شهروندان

از زمان ارسطو در یونان باستان در خصوص جامعه این تفکر وجود داشت که جامعه یا شهر، همان موجود زنده‌ایست که دارای دو بخش ساختاری (کالبد و جسم) و روح و روان است.
بخش ساختاری یا کالبد، عبارت است از معماری، تکنولوژی و عناصر مادی و عینی فرهنگ و بخش روح و روان برمیگردد به فرهنگ، آداب، رسوم، ارزشها و ایدئولوژی. بخش جسم و کالبد را مردم با خشت و گل و... میسازند امّا ساخت بخش روح و روان، جمعی است و این را باید دولتها بسازند.
برای این‌که این موجود زنده بتواند رشد کند و متعالی شود؛ به یک تعادل و هماهنگی نیاز دارد یعنی در کنار و همراه پیشرفت و تعالی جسم و کالبدش (فضای شهر و زیرساختها)، روح و روانش(فرایندهای اجتماعی و مقولات فرهنگی) هم به نوعی متعالی شود. بنابراین می‌توانیم بگوییم یک رابطه‌ی متقابل و دیالکتیکی بین این دو بخش وجود دارد و به موازات رشد و توسعه‌ی زیرساختها باید نگاه‌مان به مسائل و فرایندهای اجتماعی و فرهنگی هم باشد که متأسفانه قسمت دوم که مسئولش هم دولت ها و حکومت ها هستند، به اندازه‌ی قسمت اول، رشد و نمو نکرده است و این باعث می شود جامعه و شهرها دستخوش یک‌سری ناملایمات و آسیب ها شوند که این ها مخصوص شهرهاست. در این‌جا مسأله‌ی طراحی و برنامه ریزی برای شهر پیش می آید. زیرا تراکم جمعیت و انبوه‌ی خلق در شهرهای بزرگ، ارتباطی تنگاتنگ با گمنامی و غریبگی دارد. یعنی هر چقدر که تراکم جمعیت در شهرها بیشتر می شود؛ گمنامی و غریبگی مردم هم بیشتر می شود و هر چقدر غریبگی مردم بیشتر می‌شود، هنجارشکنی و ضریب انحراف افراد هم بالاتر می رود. پس در شهرها، زمینه‌ی بالقوه‌ای برای آسیب‌ها، هنجارشکنی، انحرافات و ... وجود دارد که شاید در جاهای دیگری که تراکم جمعیت کمتر است، وجود نداشته باشد یا کمتر باشد.

از طرفی چون آسیب ها و انحرافات نسبی هستند و بستگی به زمان و مکان دارند؛ بنابراین با معماری و شهرسازی صحیح و اصولی می توان در مکانهای مختلف، زمینه ها و مقدمات انحراف را کم کرد. به همین جهت پیشنهاد می شود در شهرسازی، نقاط کور کمتر باشد؛ پارک ها دیوار نداشته باشند؛ درختها زیاد و بلند نباشند تا زمینه‌ی هنجارشکنی و انحراف افراد وجود نداشته باشد یا خشکانده شود.
فرم، ساختار، کالبد و ابعاد عینی شهرها، اساساً با تصورات ذهنی مردم و روح و روان در ارتباط است و تأثیر متقابلی از هم می گیرند و بر هم می گذارند به ویژه تأثیر کالبد ساختاری بر بخش روح و روان مردم بیشتر است.
باید بدانیم بین محیط طبیعی و ساختار شهرها و نظم و امنیت اجتماعی هم رابطه وجود دارد. به همین جهت در معماری و نظام شهرسازی، بایستی پیوست های فرهنگی رعایت شود تا این‌که نظم اجتماعی مخدوش نشود؛ زیرا وقتی نظم مخدوش شود؛ امنیت هم مخدوش می‌شود و روی احساس امنیت هم تأثیر می گذارد. به همین جهت در نظام شهرسازی باید به جنبه های روحی و روانی شهروندان توجه مضاعفی شود و محیط، محیطی آرام و امن باشد و آرامش را القا کند نه تنش و اضطراب را.
بنابراین کالبد ساختاری شهرها می‌تواند بر روی نوع رفتار مردم تاثیر داشته باشد. به طوری که اگر آشفتگی و ناهنجاری را در معماری و فضای کالبدی شهر ببینیم، قطعا این فضا بی نظمی و آشفتگی، تنش و اضطراب را در رفتار مردم هم بالا می برد.
به عنوان مثال بم بازسازی شده اما پاکسازی نشده است. یعنی با این‌که در بم بعد از زلزله، ساخت و ساز زیادی انجام شده و بم روی پای خودش ایستاده است اما ما هنوز آن بیغوله ها و آواره ها را می بینیم و این باعث شده روح و روان مردم آن، هنوز زخمی باشد. زیرا فرایندهای اجتماعی و فرهنگی آن بازسازی نشده است. مثل انسانی می‌ماند که سلامت جسمی خود را به دست آورده اما هنوز از نظر روانی سالم نیست. چون آن آوارها، کوچه های خاکی، بیغوله ها و قسمت های آواربرداری نشده، تداعی کننده خاطرات پنجم دی‌ سال 1382 هستند و بسیاری با دیدن این آوارها، داغ عزیزان و فرزندانشان تازه می شود. این شهر از این لحاظ بازسازی شده اما پاک‌سازی نشده است.
باید توجه کرد در کنار ساخت پارکها، در کنار ساختن فضاهای تفریحی و زیرساخت‌ها، باید پاکسازی هم کرد و این پاک‌سازی نه تنها کمتر از ساخت این فضاها نیست بلکه به نظر من، اولویت هم است.
این تاثیر محیط بر روان آدمهاست. اگر محیطی همراه با آشفتگی، خرابی و بیغوله ها را در شهرها در نظر بگیریم؛ اینها زمین هایی می شوند برای آن بالقوه هایی که در بزهکاران وجود دارد و آنها که شرایط را مهیا می‌بینند؛ راحت تر هنجارشکنی می کنند. بنابراین چنانچه الگوهای معماری و شهرسازی براساس فرآیندهای اجتماعی، فرهنگی، بومی و اقلیمی مردم یک شهر نباشد و رعایت نشود؛ به طور حتم شهروندان از نظر روح و روان و فرهنگ، وضعیت خوبی نخواهند داشت.
متأسفانه اگر به شهرهایمان به عنوان موجود زنده ارسطویی نگاه کنیم، کالبد سالمی دارند اما روح و روان سالمی که هویت و معماری سنتی و ایرانی را نشان بدهد؛ ندارند و همین را هم به شهروندان منتقل می کنند. شهروندان ما در کلان‌شهرها شاید از نظر فیزیکی سالم باشند که باز هم جای سؤال دارد ولی استرس ها، اضطراب ها و فشارهای روحی و روانی آنها بالاست و آستانه تحمل آن‌ها کم شده است. به همین جهت بر اساس آمار غیررسمی، در بسیاری از قتل‌های عمدی که در کلان‌شهرها به ویژه در تهران اتفاق افتاده است؛ قاتل و مقتول یکدیگر را نمی شناختند و این، یک فاجعه است چرا که نشان دهنده ی این است که آستانه ی تحمل مردم ما پایین آمده است و با کوچکترین برخوردهایی، دست به قتل می زنند.
دلیل عمده این مساله برمی گردد به شهرنشینی و زندگی در خانه‌های کوچک و آپارتمانی. شما کمتر در فضاهای خانه های ویلایی و بزرگ، خشونت در خانواده را می بینید؛ کمتر برادرکشی، همسرآزاری و دختران فراری را می بینید. این مسائل، رهاورد آپارتمان نشینی است. این که می گویند باید فرهنگ آپارتمان نشینی باشد و آپارتمان نشینی، پیوست فرهنگی می خواهد؛ همین است. آپارتمان ها باید بر اساس روحیه و فرهنگ مردم، طراحی شوند؛ بنابراین متراژ و طراحی آپارتمان ها و منازل، با انحرافات و رفتارهای مردم ارتباط دارد.

به همین دلیل ما باید با مداخله و مهندسی در محیط، بستر آسیب های اجتماعی و روانی را کم کنیم. جامعه‌شناسان، یکی از راه های کاهش انحرافات و جرائم اجتماعی را الگوهای معماری و شهرسازی می دانند و معتقدند که با پیشگیری اجتماعی از طریق مداخله در ساخت‌و‌سازهای اماکن و محیط‌های عمومی و اجتماعی، می توان انحرافات را کم کرد.
بنابراین در کلان شهرها و شهرها که کجرویها و انحرافات و مشکلات خاص خودشان را دارند و تراکم جمعیت و گمنامی زیاد است؛ بایستی ساختمان‌ها و مبلمان شهری به گونهای طراحی شود که نقاط کور در شهرها کم باشد یا وجود نداشته باشد تا همه احساس کنند دیده می شوند؛ وقتی افراد بدانند دیده می شوند، تخلفات و ارتکاب جرم، کمتر می‌شود. این همان دیدگاه مشرف به صحنه است که باعث خودکنترلی می‌شود. یعنی همه احساس می‌کنند در معرض دید عوام هستند و نمی توانند تخلفی انجام بدهند و راحت باشند که شناخته نمی‌شوند.
معماری شهری باید احساس گمنامی را از مردم بگیرد و آن‌ها احساس کنند رفتارشان کنترل می شود. بعضی از پارک های ما کمپین منحرفان است؛ چون نقاط کور زیاد دارد. درخت ها بلند و زیاد هستند یا بعضی پارکها تاریک هستند و دیوار دارند؛ اگر این نقاط کور، کم شود افراد منحرف کمتر به این مکان ها می روند و به جای آن‌ها مردم احساس امنیت و اشتیاق پیدا می‌کنند و بیشتر در فضاهای عمومی و پارک ها حاضر می‌شوند.
حاضر شدن مردم در مکانهای عمومی قطعا در نشاط اجتماعی آن‌‌ها هم تأثیر دارد. قطعا زمانی که پارک ها، مأوای بزهکاران و منحرفان می شود؛ مردم به آنجا نمی روند و وقتی مردم نتوانند به پارک ها و فضاهای تفریحی بروند؛ نشاط اجتماعی هم کم می‌شود.
علاوه بر این‌ها مشکل دیگری که وجود دارد؛ این است که در شهرهای بزرگ و کلان شهرها چون قیمت زمین افزایش پیدا می کند؛ مردم نمی‌توانند زمین های بزرگ بخرند و شهرفروشی توسط شهرداری‌ها زیاد می شود. بر اساس قیمت، زمین کوچک سازی می شود که نتیجه‌ی آن احداث ساختمان‌های زیاد، متراکم، کوچک و در نتیجه افزایش نقاط کور است و مردم احساس می کنند کمتر شناخته می شوند. پس سرقت و انحرافهای خاص این مناطق هم زیاد می شود. زیرا کاهش شعاع دید و کاهش نظارت و کنترل، باعث افزایش جرم و خیانت می‌شود. ما معتقدیم محیط نباید بزهکاران بالقوه را تحریک کند و به آن‌ها انگیزه بدهد.
فرسودگی محیط هم تداعی کننده ی انحرافات اجتماعی است. خانه های فرسوده و به نوعی ویرانگی محیط، باعث بی‌نظمی می شود و ریخت شهرها را به هم می ریزد و آلودگی های تصویری، زیاد می شود که این مسأله نیز روی روح و روان مردم تأثیر منفی دارد. ضمن این‌که انحرافات، قتلها، دعواها و ... اساساً در خیابانها و بلوارهای بزرگ و عریض، کمتر اتفاق می افتد و بیشتر در خیابان‌های با عرض کم و کوتاه رخ می دهد. پس باید طراحی های معابر و خیابان‌ها، استاندارد و اصولی باشد.

مسأله‌ دیگر تاریکی و عدم وجود نور کافی و مناسب است. بین لوکس نور و انحرافات هم، ضریب معناداری وجود دارد. نورپردازی فضاهای سبز، مکان‌های تفریحی، معابر و ساختمان ها به‌خصوص ساختمان های تاریخی، همه می‌توانند روی احساس امنیت و روح و روان مردم تأثیر بگذارند. زنده بودن شهر در شب، به نور آن بستگی دارد؛ اگر در کرمان میبینیم که مردم کمتر انگیزه‌ی بیرون آمدن دارند؛ قسمت عمده‌ی آن برمی گردد به این‌که نور کافی نیست و جایی که نور کافی نباشد؛ قطعا انحرافات اجتماعی بالا می رود؛ امنیت کم می‌شود و بنابراین افراد کمتر تمایل دارند به آن مکانها بروند.
قانونمند شدن علائم راهنمایی و رانندگی و تابلوهای تبلیغاتی نیز می تواند آلودگی بصری و روانی را کم کند؛ سیمای شهر را می توانیم با تصاویر نامناسب، مخدوش کنیم.
از دیگر مواردی که می‌تواند بر روی احساسات و روان مردم تاثیر بگذارد؛ رنگ است. رنگ‌های تند و تحریک کننده، خشونت را بالا می برد. به همین جهت ما باید از رنگ های آرامش‌بخش و ملایم مانند سبز و آبی ملایم در محیط های عمومی استفاده کنیم تا استرس ها و اضطراب‌ها را کم کنند. با مدیریت رنگ و استفاده از رنگ‌های شاد و امیدبخش، می توان تنش را به آرامش تبدیل کنیم و آستانه ی تحمل مردم با رنگ های نامناسب کم می‌شود و یأس و ناامیدی را القا می‌کند.
هم‌چنین فضاهای سبز شهرها در شهرسازی، بسیار مهم هستند. چون درختان و گیاهان علاوه بر اینکه روی جسم مردم تأثیر دارد و تأمین کننده اکسیژن و رطوبت و تعدیل کننده ی هوا به خصوص در کویر هستند؛ در تلطیف روحیه‌‌ی آن‌ها نیز نقش دارند.
بنابراین دستکاری در معماری و مبلمان شهری، رنگ‌آمیزی مناسب و نورپردازی کافی و اصولی، می تواند معادلات منحرفان را به هم بریزد و ریسک جرم و خیانت را کم کند.
امید است در سال جدید با به کارگیری این اصول در برنامه‌ریزی‌های شهری، زمینه‌ی انحرافات و هنجارشکنی‌ها از بین برود.